امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

عشق مامان و بابا

سفر به سرعین

   در مسافرت تابستان امسالمون به همراه خانواده عمه جون مهناز (امیرآقا و الهام و علی ) به سرعین رفتیم . دوشنبه 11 شهریور 5 صبح به مقصد سرعین راه افتادیم . امیرمحمد تو ماشین خواب بود . هر جایی که بابایی ترمز میکرد چشماشو باز میکرد و میگفت رسیدیم؟ مشهد؟  ... برای ما شده بود بابا پنجعلی ( بابای نقی در سریال پایتخت ) !!!! همش میگفت مشهد؟ ...  راستش خیلی دوست داشت بریم مشهد.  تو مهد کودک هم به خانم مربیش گفت میریم مشهد .....   برای دستشویی بردن امیرمحمد داستان داشتیم . خودشو نگه میداشت تا دستشویی تمیز پیدا بشه. اولین جایی که بردمش دستشویی چشماشو بست و دماغشو گرفت و گفت در عمرم دستشویی اینطوری نرفته بودم ...&...
22 شهريور 1392

باز هم فرشته مهربون جایزه فرستاد

    امیرمحمد تقریبا از اوایل مرداد ماه به کلاس پیش آمادگی رفت تا با فضای کلاس جدید و مربیهای جدید آشنا بشه. بطور رسمی کلاسشون از مهرماه شروع میشه .  چون واقعا از پرسنل و مربیهای مهدکودک امیرمحمد راضی هستم ، ترجیح دادم دوره پیش آمادگی هم همونجا بگذرونه . اولین روزی که رفت تو کلاس جدید وقتی اومد خونه با آب و تاب برام تعریف کرد . مامانی امروز رفتم کلاس پیش آمادگی ... کلاسشون پایین . مژگان جون و عاطفه جون خانم مربی هستند . میدونی مامانی دیگه بزرگ شدم ...  وقتی رفتم اونجا عاطفه جون گفت به به چه پسر آقایی به کلاس ما خوش اومدی ... ازش پرسیدم دوستهات هم اومدند ؟ گفت : نه مامانی فقط من بزرگ شدم ، ارسام و یلدا و پارس...
7 شهريور 1392

مهمونی امیرمحمد و ایلیا

    شنبه 2 شهریور وقتی از اداره به خونه رسیدم و در آپارتمانو باز کردم امیرمحمد جونم در حالیکه طبق معمول همیشه دهنش میجنبید گفت مامانی سلام تولدت مبارک ....  آخ غش کردم .... ادامه داد:  بابایی برات یه کیک خرگوش خیلی خوشمزه خرید .... بعد هم دستمو گرفت برد سمت یخچال تا کیک و نشونم بده ...   دیدم چند قسمت  کیک جای انگشت هست ... گفتم خیلی قشنگه دستتون درد نکنه ... امیرمحمد چرا  بعضی جاهاش  سوراخ شده؟   جواب داد مامانی من انگشت زدم و خوردم ببینم خوشمزه هست یا نه  ........         ممنون از بابایی و پسر نازنینم .... ...
5 شهريور 1392
1